10 توصیه برای نجات دنیا سینمایی مارول از شرایط فعلی
به گزارش لنجان بلاگ، در این شکی نیست که دنیا سینمایی مارول اخیراً در سرازیری سقوط قرار داشته است. پس از یک دهه انتشار فیلم های ابرقهرمانی که هم بین منتقدان، هم در گیشه، موفقیت زیادی کسب کردند، پس از انتشار انتقام جویان: سرانجام بازی (Avengers: Endgame) ورق برگشت آما آیا مارول می تواند شرایط را تغییر دهد؟
حدود پنج سال پس از خاتمه داستان تانوس (Thanos)، جهان سینمایی مارول اکنون در شرایطی متزلزل به سر می برد و تقریباً تمام آثار این شرکت یا بازخورد میانه از منتقدان دریافت می نمایند، یا فروش نامطلوبی در گیشه دارند، یا هردو.
البته اگر بگوییم که این مجموعه حتماً محکوم به فناست، شاید اغراق نموده باشیم، ولی مسلماً جای نگرانی وجود دارد، خصوصاً با توجه به این که مارول ها (The Marvels)، با فروش 202 میلیون دلاری در برابر بودجه 274 میلیون دلاری، به بزرگ ترین شکست تجاری جهان سینمایی مارول تبدیل شد.
اگر فرض را بر این بگیریم که طی سال های اخیر، علاقه بقیه مردم به آثار ابرقهرمانی - به جز خوره ترین هواداران کمیک بوک - کاهش پیدا نموده است، هنوز امکان نجات دادن مجموعه وجود دارد. هرچند که کوین فایگی (Kevin Feige) و کله گنده های دیزنی باید تصمیم های سختی بگیرند - هم خلاقانه، هم مالی - تا آینده این مجموعه را روی پرده نقره ای تضمین نمایند.
هیچ کس نمی تواند با اطمینان بگوید تا یک دهه آینده جهان سینمایی مارول چگونه به نظر خواهد رسید، ولی اگر این مجموعه دیر یا زود متحول نگردد، موج بی تفاوتی فعلی آن را در خود غرق خواهد نمود.
10. کاری کنید مخاطبان به خط داستانی فعلی اهمیت دهند
شاید در حال حاضر بزرگ ترین مسئله ای که جهان سینمایی مارول با آن روبروست، عدم وجود یک خط روایی کلی است که مخاطب به آن اهمیت دهد.
البته سه فاز اصلی مجموعه زمان زیادی را صرف زمینه سازی برای ظهور تانوس (با بازی جاش برولین (Josh Brolin)) کردند، ولی این زمینه سازی با شخصیت پردازی و جهانسازی عالی تمام ابرقهرمان های دخیل در قصه همراه بود، طوری که وقتی تایتان دیوانه وارد معرکه شد و با بشکنی ویرانی به بار آورد، مخاطب به همه شخصیت ها اهمیت می داد.
از زمان خاتمه رضایت بخشی که انتقام جویان: خاتمه بازی برای داستان تانوس رقم زد، تا به امروز بیش از ده فیلم منتشر شده است، ولی این فیلم ها تا چه حد داستانی معنادار را رقم زده اند؟
بیشتر فیلم ها و سریال های منتشرشده پس از خاتمه بازی تا حد زیادی پراکنده بوده اند و اصلاً در خدمت یک روایت کلی تر ظاهر نشده اند. تازه تمام اتفاقات در ظاهر مهمی که در یک فیلم می افتد، در فیلم های دیگر نادیده گرفته می گردد: مثلاً بیرون آمدن موجودات آسمانی و قدرتمند از زمین در فیلم جاودانگان (Eternals) یکی از این وقایع است که تاثیر آن روی فیلم ها و سریال های دیگر به قدر کافی حس نمی گردد.
با این که فیلم مرد مورچه ای و زنبورک: شیدایی کوانتومی (Ant-Man and the Wasp: Quantumania) و سریال لوکی (Loki) از ما می خواهند که باور کنیم کنگ (Kang) (با بازی جاناتان میجورز (Jonathan Majors)) تهدیدی ست که باید جدی گرفته گردد، نظر بیشتر هواداران این است که او در برابر تانوس هیچ حرفی برای گفتن ندارد.
البته طرح ریزی خط داستانی ای که به اندازه خط داستانی ابدیت (Infinity) و تانوس مجذوب کنندهیت داشته باشد، از همان اول کار سختی بود، ولی در حال حاضر به نظر می رسد که مارول حتی در این زمینه کوشش خاصی هم نمی نماید.
به نظر می رسد که در حال حاضر، یک سری فیلم و سریال به صورت نیمه تصادفی منتشر می شوند و در انتهای تیتراژشان تیزری از یک سری شخصیت می بینیم که ممکن است آن ها را ببینیم یا نبینیم (کسی اروس (Eros) یادش هست؟)
روند فعلی واقعاً خسته نماینده است، چون وقتی قرار است یک سری فیلم پراکنده و بی ربط منتشر کنید، اصلاً هدف از طرح ریزی یک جهان سینمایی چیست؟
9. محتوای کمتر فراوری و روی کیفیت تمرکز کنید
خسته نماینده واژه ای درست برای توصیف شرایط فعلی جهان سینمایی مارول است. در فاز چهارم نه تنها برنامه انتشار سه فیلم در سال به استاندارد نو تبدیل شد، بلکه هشت سریال نو در دیزنی پلاس لانچ شدند. انتظار می رود که فاز پنجم نیز تقریباً به همین اندازه محتوا داشته باشد.
یک زمانی بود که هواداران می خواستند جهان سینمایی مارول تا حد امکان از خودش محتوا فراوری کند، ولی نمی توان کتمان کرد که کیفیت آثار مارول بدجوری افت نموده است و از بین آثار منتشرشده پس از خاتمه بازی حتی یک اثر نیز نبوده که بتوانیم آن را عالی خطاب کنیم.
سریال های مارول نیز از لحاظ کیفی انسجام نداشته اند و پیوند آن ها با آثار سینمایی باعث ایجاد یک مشکل اضافه شده است: دیدنی تمام این آثار برای دنبال کردن داستان شبیه به تکلیف و مسئولیت شده است، نه کاری که برای سرگرمی و لذت انجام می دهید.
مثلاً مارول ها را در نظر بگیرید. برای فهمیدن این فیلم، باید از اتفاقات دو سریال دیزنی پلاس نیز خبر داشته باشید. برای مخاطبی که وقت محدود دارد و دلش نمی خواهد ساعت ها محتوای شبکه استریم را دیدن کند تا یک فیلم 1 ساعت و 40 دقیقه ای را بفهمد، این انتظار بسیار بیجاست.
البته کوین فایگی و رفقا مجبورند روی تردمیل محتوای دیزنی بدوند و الگوریتم هیولاوار آن ها را ارضا نمایند، ولی ادامه دادن با این شرایط ممکن نیست؛ نشان به این نشان که هم کیفیت محتواها کاهش پیدا نموده، هم عملکرد فیلم ها در گیشه افت داشته است.
با توجه به شرایط فعلی مجموعه، اگر تعداد فیلم های انتشاریافته در هر سال 2-3تا کاهش یابد و در هر فاز، فقط چند سریال منتخب پخش گردد، دنبال کردن داستان جهان سینمایی مارول تا این حد حس تکلیفی سخت را نخواهد داشت.
غیر از این، کم کردن تعداد پروژه ها باعث می گردد فشار زیادی که روی کارکنان بخش جلوه های ویژه واقع شده است کمتر گردد. طبق گزارش این کارکنان، ضرب الاجل های غیرواقع گرایانه مارول عامل اصلی ضعیف و ناتمام به نظر رسیدن جلوه های ویژه این مجموعه است.
این حرف ها بدیهی به نظر می رسند، ولی یک نفر در دیزنی لازم دارد آن ها را بشنود. به قول معروف: کم گوی و گزیده گوی.
8. فیلمسازهای صاحب سبک را استخدام کنید و به آن ها آزادی عمل بدهید
جای تعجب ندارد که نویسنده و کارگردان تعدادی از برترین و به یادماندنی ترین فیلم های جهان سینمایی مارول، مولف هایی بودند که منظره متمایز و دقیق مخصوص به خود را داشتند. سه گانه نگهبانان کهکشان (Guardians of the Galaxy) جیمز گان (James Gunn)، تور: راگناروک (Thor: Ragnarok) تایکا وایتیتی و پلنگ سیاه رایان کوگلر (Ryan Coogler) سه تا از پیروز ترین مثال ها هستند.
با این حال، این مجموعه، معروف به استخدام کردن کارگردان های تازه کار و سپس تسلیم کردن و حل کردن آن ها در کارخانه فراوری محتوای مارول است، طوری که صدای هنری آن ها عملاً در نطفه خفه می گردد.
فیلمسازهای بااستعدادی چون
- جان واتس (Jon Watts) که روی سه گانه مرد عنکبوتی کار نموده
- آنا بودن (Anna Boden) و رایان فلک (Ryan Fleck) که روی کاپیتان مارول کار نموده اند
- کیت شورتلند (Cate Shortland) که روی بیوه سیاه (Black Widow) کار نموده
همه مسئول کارگردانی فیلم های ابرقهرمانی ای شدند که آنقدر از لحاظ سبک وسیاق (و عوامل دیگر) فاقد برجستگی بودند که انگار یک کمیته کارگردانی شان نموده است.
وقتی در نهایت قرار است یک سری فیلم بی هویت و میانه ساخته گردد، هدف از استخدام فیلمسازهای بااستعداد با شخصیت کارگردانی مخصوص به خود چیست؟
اگر مارول به جای ماست مالی کردن فرایند پیش فراوری فیلم هایش - که در آن صحنه های اکشن پیش از استخدام فیلمسازها استوری بورد شده اند - یک سری کارگردان صاحب سبک را استخدام کند و به آن ها اجازه ساختن فیلم هایی را بدهد که خودشان می خواهند بسازند، از این رویکرد نفع زیادی خواهد برد.
حفظ سبک وسیاق و پیوستگی فیلم ها تا حدی اهمیت داشت، خصوصاً در فیلم های اولیه، ولی حالا که بیش از 30 فیلم در مجموعه فراوری شده اند، فایگی باید متوجه شده باشد که مخاطب ها نمی خواهند فیلم هایی که دیدن می نمایند، شبیه به محصولات کارخانه ای به نظر برسند که انگار همه یشان از یک تسمه نقاله بیرون آمده اند.
7. تمرکز روی انتقام جویان نو
چهار و نیم سال پیش، در خاتمه بازی، شاهد فروپاشی گروه اصلی انتقام جویان بودیم. از آن زمان برای هواداران جهان سینمایی مارول سوال بوده است که مارول چه موقع میخواهد رسماً دوران نو این ابرگروه ابرقهرمانی را شروع کند.
ما (در حال حاضر) می دانیم که وقتی انتقام جویان: دودمان کنگ (The Avengers: The Kang Dynasty) در سال 2026 منتشر گردد، این اتفاق خواهد افتاد، ولی حدود نیم دهه پس از خاتمه خاتمه بازی، واقعاً جای تعجب دارد که چقدر حرکت جهان سینمایی مارول به این سمت آهسته و بدون شتاب انجام شده است.
بخشی از مشکل این است که قهرمان هایی که در حال حاضر مطرح هستند - چه قدیمی و چه نو - جزو مجذوب کننده ترین ها نیستند، خصوصاً در مقایسه با 6 انتقام جوی اصلی. با توجه به این که همه یشان در نقطه ای دورافتاده در جهان مارول حضور دارند، باعث شده که پی بردن به جایگاه و اهمیت هرکدام سخت تر گردد.
البته اگر به برخی از شایعات (و عقل سلیم) خود رجوع کنیم، به نظر می رسد که رابرت داونی جونیور (Robert Downey Jr.) و کریس ایوانز (Chris Evans) قرار است در انتقام جویان: جنگ های مخفی (Avengers: Secret Wars) به عنوان معادل های مولتی ورسی تونی استارک و استیو راجرز به مجموعه برگردند، ولی این گزینه ای برای موقعیت اضطراری است، نه راه حلی واقعی برای مشکل انتقام جویان.
جهان سینمایی مارول بدجوری احتیاج به شخصیت های مجذوب کننده نو در نقش انتقام جویان احتیاج دارد، شخصیت هایی که بتوانند تا چند فاز آینده مجموعه را جلو ببرند. این گروه می تواند انتقام جویان جوان (Young Avengers) به رهبری کیت بیشپ (Kate Bishop) (با بازی هیلی استاینفلد (Hailee Steinfeld)) و کسی لنگ (Cassie Lang) (با بازی کترین نیوتون (Kathryn Newton)) باشد، یا گروهی بزرگ تر که به نوعی قهرمانان اصلی نو چون شنگ چی (Shang-Chi) (با بازی سیمو لیو (Simu Liu))، هالک مونث (She-Hulk) (با بازی تایتیانا ماسالانی (Taitiana Masalany)) و دردویل (Daredevil) (با بازی چارلی کاکس (Charlie Cox)) و غیره را به هم متصل می نماید.
طرح ریزی گروهی از انتقام جویان که بین همه قهرمانان آن توازن برقرار باشد کار راحتی نیست، ولی اگر مارول نتواند از پس این چالش سخت بربیاید، هیچ امیدی برای احیای شکوه سه فاز اول جهان سینمایی مارول وجود ندارد.
6. داستان های صمیمانه تر و شخصیت محورتر تعریف کنید
در این شکی نیست که جهان سینمایی مارول باید منظره کلی را مدنظر داشته باشد، ولی اگر آثار این مجموعه روی تعریف کردن داستان های صمیمانه تر و شخصیت محورتر تمرکز نمایند که مخاطب عام بتواند از لحاظ احساسی باهاشان ارتباط برقرار کند، سود زیادی خواهند برد.
مثلاً دو سوم اول فیلم شنگ-چی در مسیری کاملاً درست قرار داشت - پیش از این که در یک سوم نهایی به صحنه های اکشن دری وری تقلیل پیدا کند - چون در دو پرده اول شاهد قهرمانی دوست داشتنی و قابل همذات پنداری هستیم که باید با دشمنی دست وپنجه نرم می کرد که او هم به اندازه قهرمان انگیزه قوی داشت. برای همین است که شنگ-چی جزو برترین فیلم های مستقل جهان سینمایی مارول پس از خاتمه بازی است.
عامل مشکل زای دیگر این است که جهان سینمایی مارول دائماً می خواهد بزرگ تر گردد. مارول باید این روند را کنار بگذارد و به جایش روی داستان هایی با مقیاس کوچک تر و جنبه های شخصی و عمیق تمرکز کند.
مثلاً مارول می توانست به جای این که از حمله مخفی (Secret Invasion) یک سریال مزخرف بسازد، آن را به یک فاز جدا تبدیل کند. البته این فاز از خطرهای آخرالزمانی در مقیاس کیهانی خاتمه بازی برخوردار نمی بود، ولی می توانست تاثیر عمیقی روی شخصیت های اصلی و مفهوم هویت در جهان سینمایی مارول بگذارد.
واکنش عمدتاً ولرم مردم به مولتی ورس نشان می دهد که بزرگ تر کردن مقیاس جهان مارول پس از خاتمه بازی یک تله بود.
حتی اگر دودمان کنگ و جنگ های مخفی خاتمهی رضایت بخش برای این قوس داستانی ارائه نمایند، چگونه می توان پس از آن همچنان مقیاس را بزرگ تر کرد، بدون این که کلاً مفهوم خطر و ریسک از بین برود و جهان پیچیده تر از آن گردد که کسی بتواند یا بخواهد آن را درک کند؟
مدیران اجرایی استودیوها سخت بر این باورند که بزرگ تر همواره بهتر است، ولی شاید لازم باشد که جهان سینمایی مارول مقیاس اش را کوچک تر کند و منابع سرشارش را در جای درست به کار ببرد.
5. بودجه فیلم های کم اهمیت را کاهش دهید
جهان سینمایی مارول و به طور کلی هالیوود، اخیراً درگیر بحران بودجه شده اند و نمی توان پاندمی کووید را به تنهایی عامل این بحران در نظر گرفت.
این روزها انتظار می رود که فیلم های مارول هرکدام حدود 200 الی 250 میلیون دلار بودجه داشته باشند و بودجه فیلم های انتقام جویان نیز گاهی تا 400 میلیون دلار بالا می رود!
حال با توجه به سود رو به کاهش هرکدام از این فیلم ها، وقتش رسیده که کوین فایگی در قبال مسائل مالی مسئولیت و حسابگری بیشتری به خرج دهد و جلوی افزایش تصاعدی بودجه فیلم ها را بگیرد.
احتیاجی نیست همه فیلم های جهان سینمایی مارول از ثانیه اول تا آخر CGI داشته باشند. بهتر است که از این پس مارول بین آثار خود تنوع مالی ایجاد کند و وقت و انرژی خود را صرف ساختن تعداد بیشتری از فیلم های ابرقهرمانی 100 میلیون دلاری کند.
آیا واقعاً لازم بود بیوه سیاه، که می توانست صرفاً یک فیلم جاسوسی تاریک باشد، 200 میلیون دلار هزینه به بار بیاورد؟
این بیانیه درباره ددپول 3، کاپیتان آمریکا: جهانی شجاع نو (Captain America: Brave New World) و بلید (Blade) نیز صادق است. می شد برای همه این فیلم ها بودجه ای در نظر گرفت که هم سطح انتقام جویان نباشد.
البته خبر رسیده که بلید قرارا ست بودجه 100 میلیون دلاری داشته باشد، ولی احتمالاً این کوشش مارول برای جبران فروش پایین تر فیلم به خاطر درجه سنی بزرگسال (R) آن است.
فقط کافی است نگاهی به صنعت سینما بیندازید و ببینید فیلمسازهای دیگر با بودجه های به مراتب کمتر به چه دستاوردهایی رسیده اند. مثلاً خالق (The Creator) بودجه ای 80 میلیون دلاری داشت، ولی از لحاظ بصری از بیشتر فیلم های مارول بهتر به نظر می رسد.
اگر مارول در زمینه پول خرج کردن حسابگری بیشتری به خرج دهد، فیلمسازها را تشویق می نماید به جای توسل به یک سوم نهایی گزافی که از جلوه های ویژه اشباع شده و عموماً در بخش پس از فراوری درست می گردد، روی خلاقیت خود تکیه نمایند و با هزینه کمتر، نتیجه بهتری بگیرند.
4. بی خیال مولتی ورس (جهان های موازی) شوید
شاید این سخت ترین توصیه برای اجرا کردن باشد، ولی پس از انتشار جنگ های مخفی در 2027 و به خاتمه رسیدن قوس داستانی مولتی ورس، ضروری است که مارول مفهوم مولتی ورس یا جهان های موازی را بی خیال گردد. یعنی، برای همواره.
البته مفهوم مولتی ورس روی کاغذ تا حدی سرگرم نماینده است و به مجموعه اجازه می دهد به تمام سوال های چه می شد اگر…؟ ممکن پاسخ دهند. یکی از برترین این سناریوها، جمع شدن لشکری از انواع مختلف انتقام جویان برای شکست دادن کنگ در جنگ مخفی است. متاسفانه یا خوشبختانه این سناریو فن سرویس خالص برای ذوق مرگ کردن هواداران است.
ولی مولتی ورس یک سری مسائل اساسی هم دارد. یکی از بزرگ ترین مشکل ها گیج کردن مخاطبان معمولی ای است که بیشتر مخاطبان سینما را تشکیل می دهند و مسلماً وقت و انرژی و علاقه ای برای سر در آوردن از کلاف درهم پیچیده داستان های مولتی ورس محور ندارند.
منتها مشکل بزرگ تر این است که مفهوم خطر و ریسک در مجموعه - که در حال حاضر کمرنگ است - به لطف مولتی ورس حتی کمرنگ تر می گردد. وقتی وقوع هر اتفاقی ممکن است و عملاً دگرگونی های یکسانی از شخصیت های مرده می توانند از جهانی دیگر دوباره به خط داستانی برگردند، چه دلیلی داریم به اتفاق هایی که می افتند اهمیت دهیم؟
اگر در خاتمه قوس داستانی مولتی ورس، یک رویداد همگرایی بیفتد که به موجب آن، یا مولتی ورس نابود گردد، یا دسترسی به آن قطع گردد، می توان به معنادارتر شدن اتفاقات در آینده جهان سینمایی مارول امیدوار بود.
با این حال، بعید به نظر می رسد که کوین فایگی به طور کامل بی خیال این مفهوم گردد، چون عملاً نقش یک دکمه ریست و زنده کردن مردگان را برای مجموعه ایفا می نماید.
3. فیلم های جدی بیشتری بسازید که در آن خطر واقعی جریان دارد
در امتداد مفهوم خطر و ریسک که پیش تر به آن اشاره کردیم، گفتنی است که جهان سینمایی مارول از یک مشکل دنباله دار رنج می برد و آن هم این است که حاضر نیست خود را جدی بگیرد.
حتی در فیلم های تاریک تر و غم انگیزتر جهان سینمایی مارول، معمولاً پس از هر لحظه تاریک یک نفر بذله گویی می نماید یا کمدی فیزیکی به نمایش درمی آید.
مثلاً تور: عشق و تندر (Thor: Love and Thunder) را به عنوان مثال در نظر بگیرید. این فیلم سعی دارد به درون مایه های سنگینی چون میرا بودن و فقدان در بستر یک فیلم ابرقهرمانی کمدی سبک سرانه بپردازد و نتیجه نهایی از لحاظ لحن یک فاجعه تمام عیار است.
اگر همه چیز شوخی است، مخاطب چرا باید به اتفاقاتی که می افتد اهمیت دهد؟
کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان (Captain America: Winter Soldier) را می توان به عنوان الگویی برای فیلمی جدی که قلبی تپنده داشت در نظر گرفت که هم شخصیت پردازی قوی داشت، هم جایگاهی مهم در جهان سینمایی مارول داشت، هم این که آدم را افسرده نمی کرد.
مسلماً مخاطبانی هستند که دوست دارند فیلم های جدی تری را در بستر جهان سینمایی مارول دیدن نمایند، فیلم هایی که هدف آن ها راضی نگه داشتن بی حوصله ترین و بی میل ترین قشر مخاطبان نیست که صرفاً دوست دارند یک بلاک باستر بامزه را با مغزی در حالت نیمه فعال دیدن نمایند و پس از این که تیتراژ به خاتمه رسید، دیگر هیچ گاه به آن فکر ننمایند.
اگر فیلمی که قرار است بر پایه بلید ساخته گردد، دست کارگردانی درست بیفتد، می تواند به یک فیلم تاریک و جدی تبدیل گردد، ولی متاسفانه می توان این انتظار را داشت که کمدی سرگرم نماینده، ولی بی مایه مارول به دی ان ای تمام آثار جهان سینمایی مارول رسوخ کند.
2. هرچه سریع تر مردان ایکس و چهار شگفت انگیز را برگردانید
شاید این حرف در تناقض با توصیه هایی که پیش تر در این لیست مطرح شدند به نظر برسد، ولی مارول می تواند بدون برگرداندن قهرمانان کشته شده قبلی در کمال تنبلی، از راه دیگری توجه هواداران را جلب کند.
این راه، برگرداندن مردان ایکس و چهار شگفت انگیز به سریع ترین شکل ممکن است.
ما می دانیم که آن ها دیر یا زود به جهان سینمایی ملحق خواهند شد. چون در دد پول 3 دیدیم که جهان مردان ایکس استودیوی فاکس، قرار است جلوتر از مردان ایکس خود مارول به این جهان ملحق گردد. یک فیلم چهار شگفت انگیز نو هم قرار است در 2 می 2025 منتشر گردد.
این دو برند برای هرکسی که کوچک ترین علاقه ای به کمیک بوک داشته باشد، قابل شناسایی اند و شاید بتوانند کسانی را که قبلاً جهان سینمایی مارول را دنبال می کردند، ولی الان نه، متقاعد نمایند که حداقل به اتفاقاتی که در جریان است، توجه نشان دهند.
البته باید این دو برند را با دقت و توجه مدیریت کرد و شتاب زدگی در اضافه کردنشان به جهان سینمایی مارول در درازمدت پاسخگو نخواهد بود، ولی اگر کوین فایگی و رفقا می خواهند که در کوتاه مدت، توجه مخاطبان کلی را به جهان سینمایی مارول جلب نمایند، اضافه کردن این دو برند بسیار مهم است.
1. اگر همه روش ها شکست خوردند، صرفاً مدتی استراحت کنید
پیش تر گفتیم که بعید است مارول بی خیال مفهوم مولتی ورس یا جهان های موازی پس از جنگ های مخفی گردد. ولی اتفاقی که احتمال آن حتی کمتر است… این است که مارول مدتی به خودش استراحت دهد.
انتقام جویان: خاتمه بازی چنان نقطه خاتمه تکان دهنده ای برای مجموعه بود که شاید بهتر بود مارول بنا بر تصمیم خودش چند سال را به خود استراحت دهد و کاری کند مخاطبان دلشان برای جهان سینمایی مارول و آنچه برای ارائه دارد تنگ گردد.
به جایش، کوین فایگی با قدرت هرچه تمام تر به فراوری فیلم ها و سریال های بیشتر ادامه داد و تنها وقفه ای که در مجموعه افتاد، به خاطر وقوع یک پاندمی بود که همه مردم جهان را درگیر خود کرد.
احتمال این که مارول وسط قوس داستانی مولتی ورس به خود استراحت دهد صفر است، ولی شاید بد نباشد که پس از خاتمه جنگ های مخفی، مارول چند سال از فراوری محتوا دست بردارد.
غیبت طولانی در دل آدم حس علاقه ایجاد می نماید. کافی است به فروش جنگ ستارگان اپیزود 7: نیرو بیدار می گردد (Star Wars: The Force Awakens) نگاه کنید. این اثر به خاطر دور بودن جنگ ستارگان از میادین برای مدت طولانی به فروشی سرسام آور دست پیدا کرد. حتی کسانی که سطحی ترین علاقه را به جنگ ستارگان داشتند، دلشان برای این مجموعه تنگ شده بود و به سالن سینما رفتند تا فیلم نو را دیدن نمایند.
البته هرچه کمتر درباره اتفاقی که سر جنگ ستارگان های بعدی افتاد بگوییم، بهتر است.
فراوری بی وقفه محتوای نو می تواند حتی سرسخت ترین هواداران را نیز خسته کند و باعث گردد علاقه خود را از دست بدهند. طبق شایعات، ممکن است جنگ های مخفی نقش ریبوتی نرم را برای مجموعه ایفا نماید. این فرصتی عالی برای استراحتی پنج ساله به نظر می رسد.
ولی با توجه به شناختی که از ابرشرکت ها داریم، اصلاً نمی توان انتظار وقوع چنین اتفاقی را داشت.
منبع: Whatculture.com
منبع: دیجیکالا مگ